این روزها با فاصله کوتاهی شاهد دو خبر ناخوشایند درباره برخورد نامناسب معلم یا مدیر مدرسه با دانش آموزان بوده ایم. در اولی موی یک دانش آموز را با قیچی چیده اند و در دومی معلمی با پرت کردن تخته پاک کن باعث شکستن شدن سر یکی از دانش آموزان شده است. در هر دو مورد نیز برخورد متناسب از سوی آموزش و پرورش صورت گرفته و البته قبل از آن نیز در فضای مجازی نسبت به این امر حساسیت زیادی ایجاد شده بود.
تردیدی نیست که بر اساس الگوهای تربیتی در مدارس اینگونه رفتارها مورد تایید نیست و برخلاف گذشته که رفتارهای خشن تری نسبت به دانش آموزان صورت می گرفت امروز چنین برخوردی با واکنش و حساسیت منفی افکار عمومی مواجه می شود و در پی آن نیز بلافاصله واکنش رسمی آموزش و پرورش را بر می انگیزد.
با این حال ما نمی خواهیم از درستی و غلطی رفتار گذشته و امروز معلمان و مدیران مدارس سخن بگوییم بلکه می خواهیم بر اساس مشاهدات روزمره همه شهروندان از مناسبات حاکم بر مدرسه در زمانه خودمان به نکته ای توجه دهیم که در کنار این برخوردهای تنبیهی با معدود معلمان یا فرهنگیان خاطی توجه به آن بسیارمهم و حیاتی است. حیاتی از آن جهت که با حیات روحی و اخلاقی دانش آموزان امروز و شهروندان و مسوولان فردا سرو کار دارد.
آن نکته قابل توجه چیزی نیست جز افت اخلاقی برخی دانش آموزان در احترام به معلم و فضای مدرسه. شنیده ها و دیده های همه ما موید این نکته است که در مقایسه با نسل های پیشین ادب و تواضع دانشآموزان دربرابر معلم کاهش قابل توجهی یافته است تا جایی که برخی رفتارهای دانش آموزان گاه به گستاخی و وقاحت نیز پهلو می زند. شنیدن جمله « همینی که هست!» یا مانند آن از زبان یک دانش آموز در پاسخ به تذکر معلم یا مدیر و ناظم مدرسه هیچ معنایی ندارد جزآنکه اخلاق و ادب دانش آموزی گذشته که بسیار بر آن تاکید می شد در دوران ما بسیار کمرنگ شده؛ اگر که نگوییم کلا رخت بر بسته است.
در فضای مجازی در کنار فیلم هایی نظیر قیچی کردن موی یک دانش آموز ویدئوهایی از رفتارهای بی ادبانه دانش آموزان با معلمان نیز هست، از جمله پرت کردن سطل زباله به طرف آنان یا گذاشتن سطل زباله بالای در کلاس و... اما این ها بیشتر از آنکه حساسیت والدین و جامعه را تحریک کند، دستمایه خاطراتی می شود که این دانش آموزان با خوشحالی و هیجان آن را برای همدیگر تعریف می کنند.
نباید فراموش کرد که یک ویدئو یا یک عکس از خطای یک معلم یا مدیر و ناظم مدرسه هر چند که یقینا بازگوکننده یک «خطا»ست اما نمی تواند بازگو کننده جزئیات آن اتفاق و زمینه های بروز آن باشد. زمینه هایی که ممکن است بسیاری از ما شاهدان این رویدادها را نیز که معمولا «داوران» مشتاق و آماده ای هستیم به انجام همان رفتار یا بلکه خشن تر بکشاند.
مشخصا پرسش این است که آیا همان حساسیتی که به درستی نسبت به نوع برخورد معلمان با دانش آموزان در جامعه ما طی چند سال گذشته ایجاد شده نسبت به رعایت حرمت معلمان از سوی دانش آموزان نیز وجود دارد؟! چنانکه گفته شد بر اساس مشاهدات و روایات متعدد پاسخ به این پرسش منفی است. دانش آموز امروز ایرانی، نوعا، در این سال ها در پی تغییر نگرش های فرهنگی درباره تربیت فرزند و حاکم شدن فرزندسالاری بیش از انجام «تکلیف» ، «حقوق» خود را می جوید. البته که در قیاس با گذشته که محیط تعلیم و تربیت چه در خانه و چه در مدرسه بیشتر بر تکلیف و اطاعت دانش آموزان/ فرزندان استوار بود توجه به حقوق آنان امر لازم و جبران کننده ای است اما نباید از یاد برد که در زمانه ما این تغییر لازم که نتیجه آن باید ایجاد «تعادل» باشد در مجموع «معدل» احترام به معلم و مدرسه را کاهش داده و تعادل یاد شده را در کفه دیگر این تراز و به نفع دانش آموزان به هم زده است .
این پرسش مهم که کجا و چگونه باید این احترام از دست رفته را به معلم و مدرسه برگرداند نیز شایسته پاسخگویی کارشناسان و مسوولان امر از خرد و کلان است.